ديروز ساعت 6 صبح با شنيدن صداي آه و ناله كياوش بيدار شدم. بميرم الهي برا بچم كه داشت تو تب ميسوخت. دماي بدنش 38.3 بود. من هم كه اصـــــــــلا تحمل مريضي پسرم رو ندارم و داشتم ديوونه ميشدم. طبق معمول دست و پام رو گم كردم و گريــــــــــــــــــــــــــــه. بهش استامينوفن دادم و مدام دماي بدنش رو چك ميكردم. يه كم تبش پايين اومد و اما . . . دوباره دماي بدنش شد 39 . سريع به همسري زنگ زدم و اومد خونه و كياوش رو برديم بيمارستان. متخصص ساعت 10 مي اومد و تا دكتر بياد من ... بعد از معاينه معلوم شد كه گلو و گوش چپش عفونت كرده. از دكتر پرسيدم علتش چيه؟ ميگفت نذار ببوسنش! وا، چه حرفي زده دكتر؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!! مگه من ميتونم. اين شده برام يه معضل. ن...