مامان خسته
اين گل پسريه ما طي سه روز گذشته خيلي مامانش رو اذيت كرد. مطمئنا قصد اذيت كردن من رو نداشته. من كاملا به اين امر واقف هستم اما ....
طي اين سه روز خواب كياوش محدود به شب مي شد و در طول روز اصلا نمي خوابيد يا مي خواست خيلي در حق من لطف بكنه يه چرت 10 دقيقه اي ميزد!!! من كه اصلا وقت نمي كردم به هيچ كاري برسم و مي بايست مدام در خدمتگذاري حاضر باشم. ديگه داشتم جان به جان آفرين تسليم مي كردم.
جديدا ياد گرفته كه دستاش رو ميذاره تو دهنش. حالا با يه دردسر بچه رو خوابونديم و صداي نفسمون بالا نمياد كه بيدار نشه، يه دفعه صداي ملچ و ملوچ دهن كياوش مياد كه داره با ولع دستاش رو ميخوره و همون موقع از خواب دو دقيقه اي بيدار ميشه.
ديشب بالاخره لطف بينهايتش رو شامل حالم كرد و گذاشت كه با خيال آسوده سر بر بالين نهم.
كياوش ناز مامان، عاشقتم