كياوشكياوش، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

كياوش، عشق مامان و بابا

اولين ماه محرم و اولين پيرهن مشكي

1392/8/18 12:47
نویسنده : مامان فاطمه
208 بازدید
اشتراک گذاری

شب سوم ماه محرم آماده شديم و رفتيم بيرون. هيئت ها و تكايايي رو ديديم كه به عشق شهداي مظلوم دشت كربلا عزاداري مي كردند. شهر خيلي شلوغ بود و خيلي ها كنار هيئت ها ماشين رو پارك مي كردند و تو ماشين هم نظاره گر عزاداران حسيني بودن و هم خودشون عزاداري مي كردن. ما هم براي اولين بار بود كه كياوش رو مي برديم. باشد كه سالهاي سال با شور و علاقه دروني و عشق، براي شهادت مظلومانه ي امام حسين﴿ع﴾ عزاداري كنه و هميشه رهرو راه بزرگان دین و ائمه معصومین سلام الله علیهم باشه.

إن شاء الله

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان لي لي
18 آبان 92 17:31
عزيز دلم مطمئنن كياوش نازم رهرو اما حسين(ع) و.... ميشه
اميدوارم هميشه سايه ي شما و پدرش بالآي سرش باشه 💐💐
خيلي دوستتون دارم
ممنونم كه به بارش دقت كردي
خواستم مثل دخملي تك باشه 😉

ان شا الله
بله كه آوا جونم تكــــــــــــه
مامان لي لي
19 آبان 92 22:03
یادت زیباست...
ببین اگر خودت بودی چه غوغایی میشد
مامان لي لي
25 آبان 92 22:11
عزيز دلم بيا خصوصي💙💙💙💙
مامان لي لي
26 آبان 92 4:03
کاش باران میدانست گنجشک لباسی برای عوض کردن ندارد.....
مامان لي لي
27 آبان 92 15:28
مرسي از لطف و محبتت بي كرانت به اوايي، ببوس كياوش ناز و عزيزم و 😘😘😘 حتما عزيزم
مامان لي لي
27 آبان 92 18:27
چه آسان تماشاگر سبقت ثانیه هاییم و به عبورشان میخندیم،... چه آسان لحظه ها را به کام هم تلخ میکنیم و چه ارزان به اخمی میفروشیم لذت باهم بودن را، چه زود دیر میشود و نمیدانیم فردا می آيد و شاید ما نباشیم...
عمه مهناز
29 آبان 92 18:15
عمه با پیر هن مشکی خیلی خوشکل شدی خیلی دوست دارم ببینمت انشاء الله
مامان فاطمه
پاسخ
مرسي عمه جـــــــون شما كه افتخار ندادين كه بياين اينورا.