4 ماهگی
نفس مامان ...
الان که دارم برات می نویسم خیلی خوشحالم ... خوشحالم از اینکه امروز 4 ماهت تموم شده و از فردا وارد 5 ماهگی میشی. هوراااااااااااا
امروز به همرا مادر جون بردیمت بهداشت و واکسن زدی و من سعی کردم نقش یه مامان شجاع رو ایفا کنم و موندم پیشت موقع واکسن! یه کم گریه کردی و بعد آروم شدی. الان هم خدا راشکر حالت خیلی خوبه. الهی مامان فدات.
عزیز دلم ...
الان که 4 ماهت تموم شده، تو کلی پیشرفت های ریز و درشت داشتی پسرکم.
خیلی خیلی باهوشی. نگاه های موشکافانه ات رو همه جا میبری. خنده هات که قند رو تو دل آدم آب میکنه و من بابایی کلی باهات میخندیم و برات غش و ضعف میریم. خیلی وقته که غلتیدن رو شروع کردی و تا به کمر میذارمت سریع غلت میزنی و دمر میشی. البته دو بار هم از دمر غلتیدی و به کمر شدی. اسباب بازی و جغجغه دستت میگیری و سعی میکنی بذاریشون دهنت و اگه موفق نشدی جیــــــــــــــغت میره هوا. آوازهای خیلی باحالی میخونی، مخصوصا هروقت من برات آواز میخونم تو هم صد در صد همراهی میکنی و چه چهچهی میزنی، قربونت برم. وقتی باهات بازی میکنیم کلی ذوق میکنی و خوشحال میشی و ورجه وورجه میکنی. موقعی که میذارمت زمین اگه پاهات به پای من بخوره، با اون پاهای قوی و کوچولوت ضربات مداوم و سنگینی رو وارد میکنی.
الهی مامان فدات بشه،عزیزکم