كياوشكياوش، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

كياوش، عشق مامان و بابا

مختصر نوشت دو هفته ای ما ...

1392/12/12 18:14
نویسنده : مامان فاطمه
413 بازدید
اشتراک گذاری

هفته آخر بهمن ماه رو رفتیم مسافرت و این اولین مسافرت کیاوش جونم و همچنین اولین مسافرت زمستانه من بود.قلب ایشون تشریف بردند اصفهان.چشمک بین راه کلی برف بود و ما م برای اولین بار بود که برف میدیدیم.خوشمزه خیلی خوب بود کلی بازی کردیم. البته ناگفته نمونه که کیاوش رو هم با کریر بردیم تو برفها.هورا

چهار روز اصفهان بودیم و برگشتیم خونه. خدا را شکر کیاوش تو راه خیلی اذیت نشد. فقط از اینکه مدت زیادی تو ماشین بود، دیگه بی حوصله شده بود.نگران آخه کیاوش جونم عادت داره تمام خونه رو بصورت سینه خیز و دنده عقب طی کنه.نیشخند

هفته اول اسفند هم مصادف بود با پایان مرخصی زایمان و شروع کار من.گریه خدا میدونه که سخت ترین روزهای عمرم تو این هفته گذشت. واقعا داغون شدم.گریه تا الان به کار فکر نکرده بودم به امید اینکه مرخصی بشه نه ماه و ما همچنان در کنار گل پسر بمونم اما ای دل غافل !!!!ناراحتشنبه که واکسنش رو زدن و خدا را شکر خیلی اذیت نشد. فقط شب و صبح فرداش تب کرد. بعد کیاوش رو گذاشتم پیش مامانم و رفتم سرکار. قبل و بعد و حین کار اوضاع و احوال من این بود گریههههههههههههههههگریه

طی همون هفته هم کیاوش مریض شد و هنوز هم خوب نشده. ناراحتدل شکسته

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
13 اسفند 92 20:54
دیوار کوتاهی دارد خانه ما وقت امدن غم ها و قاصدک ها ، دیوار بلندی دارد خانه ما وقت رفتن اشک ها و گلایه ها
مامان فاطمه
پاسخ
عزیزم ... الهی که خونه دلت همیشه پرشور و پر نشاط باشه
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
13 اسفند 92 20:56
اي جونم عزيزم هميشه به سفر.... الاهي بميرم چرا مريض شدي
مامان فاطمه
پاسخ
دور از جونت خاله جونم
ایـلـیــــا جـون
15 اسفند 92 15:09
خب پس خدارو شکر که حسابی بهتون خوش گذشت آخی چه بد که از کیاوش جون جدا شدی و حتما وقتی که از سرکار میای و کیاوش جونو که میبنی انرژیت چندین برابر میشه دیگه نـازی ، کیاوش جونم امیدوارم هر چه زودتر خوب خوب بشی گلم
مامان فاطمه
پاسخ
بله خوش گذشت. مرسی خاله جونم