هفته ای که گذشت ......
به من میگن یه مامان تنبل ... خودم میدونم
آخه اینقدر تاخیر؟!
یکشنبه هفته گذشته 92/19/10، صبح رفتم تو حیاط که دیدم یه دفعه یه هلو رفت تو دهنم... هوا نبود که هلووووووووووو... هوا عالی بود ... بهاریه بهاری. تصمیم گرفتم که بساط نهار رو جمع کنم و همسری که از سر کار اومد نهار رو ببریم بیرون بخوریم. کیاوش مامان هم که کلی ذوق بود و به دار و درختا نگاه میکرد. البته یه چرت کوتاهی هم زد. رفتیم و از طبیعت و همون هلووه که گفتم لذت بردیم اساسی. غروب که هوا داشت کم کم سرد میشد برگشتیم خونه. جاتون خالی ......... خیلی بود عالی."شاعر بودم و خودم خبر نداشتم"
سه شنبه92/9/12: باز صبح که رفتم تو حیاط همون چهره ی آشنا رو دوباره دیدم ...آره همون هلو رو میگم دیگه. گفتم که حیفه این موقعیت رو از دست بدیم .باز بار و بندیل رو جمع کردم. نهار ، چای، میوه، تخمه، تنقلات و ....... و ساعت 3 راهی شدیم. باز هم کلی خوش گذشت.
جمعه92/9/15: این دفعه یه مسیر دورتری رو انتخاب کردیم و راهی منطقه کوهستانی شمال دزفول شدیم. رفتیم شهیون و دریاچه. از الان طبیعتش شروع میشه به زیبا شدن و تا فروردین که به اوجش میرسه. چون هوا کمی سردتر از روزهای قبل بود، کیاوش رو کمتر بیرون ماشین بردم. به هر حال خیلی خوب بود. غروب که برمیگشتیم ، ورودی شهر جمعیت زیادی دوطرف جاده با ماشین و موتور پارک کرده بودن و نگاه میکردن...به چی؟؟؟؟؟؟؟ از یکیشون پرسیدیم که گفت موتورا و ماشینا اینجا میان و نمایش میدن!!!!!!!!!!!!!!
چه تفریح باحالی!!!!!!!!!!!!!!!! انگشت حیرت به دهان بگزیدیـــــــــــــــــم!
این هم چند تا عکس از تفریحاتمان و البته از گل پسرمان ...
راستی پسر عزیزتر از جانم، یادت نره که مامان و بابا عاشقتن شدیـــــــــــــــــد
یکشنبه: پارک دولت...
جمعه: دریاچه و طبیعت زیبای شهیون
این هم همون نمایشگاه که گفتم ....